شبیه برگ پاییزی، پس از تو قسمت بادم
خداحافظ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ، و این یعنی در اندوه تو میمیرم
در این تنهایی مطلق، که می بندد به زنجیرم.
و بی تو لحظهای حتی دلم طاقت نمیآرد
و برف ناامیدی بر سرم یکریز میبارد
چگونه بگذرم از عشق، از دلبستگیهایم ؟
چگونه میروی با اینکه میدانی چه تنهایم؟
خداحافظ، تو ای همپای شبهای غزلخوانی
خداحافظ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ، بدون تو گمان کردی که میمانم؟
خداحافظ، بدون من یقین دارم که میمانی !!!
اگر روزی در این دنیا شکستی.
اگر بر نارفیقان دل تو بستی.
اگر عاشق شدی عشقت تو را راند.
اگر پایت به گرداب فنا ماند.
اگر غمگین شدی غم با تو پیوســت.
.
.
بدان در اوج نابودی خدا هست.❤
منبع: http://majid-talebi.blogfa.com
پسرک پدربزرگش را تماشا میکرد که نامه ای می نوشت.
پرسید:
_ ماجرای کارهای خودمان را مینویسید؟ دربارهی من مینویسید؟
پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخندن به نوهاش گفت:
_ درست است؛ دربارهی تو مینویسم! اما مهمتر از نوشتههایم مدادی است که با آن مینویسم. میخواهم وقتی بزرگ شدی، مانند این مداد شوی.
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید:
_ اما این هم مثل بقیه مدادهایی است که دیده ام!
_ بستگی دارد چطور به آن نگاه کنی . در این مداد پنج خاصیت است که اگر به دستشان بیاوری، تا آخرعمرت با آرامش زندگی می کنی:
_ صفت اول:
میتوانی کارهای بزرگ کنی. اما هرگز نباید فراموش کنی که دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند؛
اسم این دست، خداست. او همیشه باید تو را در مسیر اراده اش حرکت دهد .
_ صفت دوم :
گاهی باید از آنچه مینویسی، دست بکشی و از مدادتراش استفاده کنی. این باعث میشود مداد کمی رنج بکشد؛ اما آخر کار، نوکش تیزتر می شود.
پس بدان که باید رنجهایی را تحمل کنی. چرا که این رنج باعث میشود انسان بهتری شوی.
_ صفت سوم :
مداد همیشه اجازه میدهد برای پاک کردن یک اشتباه، از پاک کن استفاده کنیم .
بدان که تصحیح یک کار خطا، کار بدی نیست . در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری، مهم است.
_ صفت چهارم :
چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست؛ زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است!
پس همیشه مراقبت درونت باش چه خبر است.!
_ صفت پنجم :
همیشه اثری از خود بهجا میگذارد.
بدان هر کار در زندگیات میکنی، ردی بهجا میگذارد؛ و سعی کن نسبت به هر کاری که میکنی، هوشیار باشی و بدانی چه می کنی.
منبع: http://majid-talebi.blogfa.com
بابا داشت رومه میخواند.
بچه گفت: بابا بیا بازی!
بابا که حوصله بازی نداشت،
یک تکه از رومه که نقشه دنیا بود را،
تکهتکه کرد و گفت :
فرض کن این پازله… درستش کن!
چند دقیقه بعد بچه درستش کرد.
بابا با تعجب پرسید:
تو که نقشه دنیا رو بلد نیستی! چطور درستش کردی؟!
بچه گفت: آدمای پشت رومه رو درست کردم. دنیا هم خودش درست شد.
.
.
.
آدمای دنیا که درست بشن…
دنیا هم درست میشه…
منبع: http://majid-talebi.blogfa.com/
بعضی آدمها
انگار چوب اند…
تا عصبانی میشوند، آتش میگیرند
و همهجا را دودآلود میکنند،
همهجا را تیرهوتار میکنند،
اشک آدم را جاری می کنند.
ولی بعضیها اینطور نیستند؛
مثل عود اند.
وقتی حرفی میزنی که ناراحت میشوند،
آتش میگیرند؛
ولي بوی جوانــمردی و انصاف میدهند،
و هرگز نامردی نمیکنند.
این است که میگویند:
هر کس را میخواهی بشناسی،
در وقت عصبانیت و خشمش بشناس.»
منبع: http://ashare-ziba.blogfa.com/
درباره این سایت